دوزلو اوغلان Duzlu Oğlan

تورکی شعر ، آذربایجان موزیک ، تورکجه اس ام اس ، تورکی ماهنیلار بایاتیلار ، آذربایجان ادبیاتی


آذربایجان قیزی ، تئللی زری + ماجرای زن آذربایجانی در زمان مشروطیت

آذربایجان قیزی ، تئللی زری + ماجرای زن آذربایجانی در زمان مشروطیت

 

گیسوان زنان آذربایجان را طوفان شانه می کند

 

اگر سارا در دشتهای موغان، در صیانت از عقد نکاحش، در ارس انتحار میکند و جانش را فدای تعهد ابدی به معشوق می کند، تئللی زری، در کارزار مشروطیت تبریز تفنگ در دست می گیرد و در کسوتی مردانه، سنگر به سنگر با استبداد می جنگد.

 

“جوان رزمنده را می آورند. زخمی مهلک بر سینه دارد. توپهای مشروطیت می غرند و گلوله های داغ صفیر می کشند. هیچ کس قادر نیست جوان مجروح را معاینه کند. دست همه مردان را پس زده است… می پرسد ستارخان کجاست؟! سردار ملی می اید و از مجاهد مجروح می خواهد که به حکیم اجازه دهد تا سینه خونینش را معاینه کند. جوان در گوش ستارخان زمزمه می کند… سردار از حیرت فریاد می کشد و آرام می گرید…”

 

زنده باد زنان غیور آذربایجان که در دفاع از ناموس وطن همه محدودیتهای دنیا را در می نوردند و در شجاعت و غیرت از مردان نیز سبقت می گیرند.

 

به این صورت است که نام تئللی زری در تاریخ جاودانه می شود.

 

همانگونه که زینب پاشا در برابر فرمان پادشاه ظالم می ایستد و پیشاپیش مردان راهی عمق فاجعه می شود. یک زن رهبر قیامی ماندگار در صفحات سرخ تاریخ می شود.

 

تئللی زری

 

اوستاد هاشیم طرلان

 

سیغال وئردی شوخ تئلینه تئللی زری

 

فیشنگ آسدی شوخ بئلینه تئللی زری

 

شالوار گئییب پاپاق قویدو بیرده باخدی

 

اینانمادی گوزلرینه تئللی زری

 

بیر قیز ایکن اوغلان اولدو بیر آنلیقدا

 

توفنگ آلدی مرد الینه تئللی زری

 

کیشی لرله ستارخانین اوردوسوندا

 

عسگر اولدو اوز مئیلینه تئللی زری

 

هوجوم واختی دویوشلرده دوشمن اوسته

 

اوخشاییردی داغ سئلینه تئللی زری

 

وطن عشقی اوره یینده بوی آتدیقجا

 

وورولموشدو ائللرینه تئللی زری

 

سنگر بویو یورودوکجه دوشمن لرین

 

اود ووروردو تملینه تئللی زری

 

او ؛ یاندی ؛ هم یاندیران دوزدور دئسم

 

اود پارچاسی بو گلینه تئللی زری

 

او دوشمنین گولله سی ایله یارالاندی

 

سجده قیلدی اوز ائلینه تئللی زری

 

سنگر دوستو دهشت ایله باخیب گوردو

 

دونوب پاییز خزلینه تئللی زری

 

آه قارداشیم یارالاندین ؟

 

یاخین گلمه !

 

باخدی گویده آل گونشه تئللی زری

 

اوتوب کئچن گونلرینه سالدی نظر

 

اوز عومرونون ازلینه تئللی زری

 

بیر آه چکدی دئدی قارداش ده سردارا

 

گئدیر ماه عسلینه تئللی زری

 

گلدی سردار تئللی زری دئدی من بیر قیزام

 

واردیم اوغلان میثالینا تئللی زری

 

یئنه بیر آه گوزلرینی یوموب اوچدو

ابدییت منزلینه تئللی زری...


عضو وبلاگ دوزلو اوغلان شوید و شما هم مطالبتان را منتشر کنید

با عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان شما نیز مطالب و اخبار مربوط به آذربایجان را در این وبلاگ منتشر کنید مطالبی همچون شعرهای ترکی ، مقالات ترکی مربوط به تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، اخبار مربوط به ورزش آذربایجان ، اس ام اس و مطالب جالب ترکی و ... را می توانید در وبلاگ دوزلو اوغلان منتشر کنید .

برای عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان کلیک کنید


فروشگاه اینترنتی آل ور

فروشگاه اینترنتی آتیل باتیل

فروشگاه اینترنتی ساوالان
نويسنده: وحید شکرزاده | تاريخ: چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:تورکی شعر , تورکجه شعرلر , تورکی قیزی , تورکون قیزی , تورک قیز , آذربایجان قیزی , آذری قیز , قیز , قیزلار , بو قیز , تورکی شعرلر , تئللی زری , زنان آذربایجان , سارای, | موضوع: <-CategoryName-> |

آذربایجان بهشت عدن و محل هبوط حضرت آدم(ع)

آذربایجان بهشت عدن و محل هبوط حضرت آدم(ع)

هر چند کشورهائی مانند ایران ، چین ، هند ، یونان ، مصر ، عراق و ... دارای تمدن کهن بشری هستند ولی انتخاب کهنترین تمدن از بین این تمدنها کاریست بس دشوار. این تمدنها که اکنون هر کدام تقریبا بصورت کشوری مستقل درآمده اند ، با یافتن تکه کاغذی ، تراشیده چوبی ، کوزه – کاسه ای ، اسکلتی ، برای دیگران کرکری خوانده و بعنوان مهد تمدن بشری رجزخوانی می کنند.
اگر حضرت آدم (ع) را بعنوان انسان متکامل بنامیم و انسانها و شبه انسانهای قبل از او را در تعریف تمدن نگنجانیم ، ﭘیشینه تمدن بشری را باید یازده هزار سال بدانیم. لذا هر کدام از تمدنهای مذکور که برای خود تمدن 2500 ساله ، 5000 ساله و یا 7200 ساله تعریف می کنند ، یا دارای تاریخ کاملی نیستند و یا بعنوان مهد تمدن بشری نیستند. مهد تمدن بشری ، قطعاً جائی هست که آدم و حوّا از بهشت رانده شده و در آن فرود آمدند. این سرزمین ، جائی خرم و سرسبز در این کره خاکی بود تا بلکه آدم و حوا نسبت به بهشت قبلی احساس فراق و دلتنگی نکنند و این عنایتی بود که خداوند در مورد حضرت آدم کرد. بگذریم از این مطلب که بعضی علمای ما منجمله علامه مرحوم طباطبائی ، احتمال می دهند که بهشت آدم و حوا در همین کره خاکی بود نه در آسمانها(المیزان ، تفسیر آیه 38 بقره). سرزمین هبوط ، جائی نیست مگر در کره خاکی ما. آن سرزمین هر کجاست ، مهد بشریت است و ریشه شش میلیارد انسان کره خاکی نیز همان سرزمین است. آن سرزمین است که باید به خود بنازد و ببالد و رجزخوانی های تمدنهای ایران و عراق و چین و یونان و مصر را تمام کند. آن سرزمین کجاست؟ آیا واقعاً هند و آفریقاست؟
«هبوط» در لغت عرب در معنای پائین آمدن اجبارى است ، مانند سقوط سنگ از بلندى. در مورد انسان نوعی طرد و یا مجازات نیز از این واژه احساس می شود. لذا این واژه با «نزول» فرق دارد. اگر «بهشت» آدم و حوا ، در این جهان بود ، پس هبوط آدم و حوا مقامی است نه مکانی. خداوند در این مورد در سه آیه سخن گفته است. از جمله در آیه 123 سوره طه فرموده است: «قَالَ اهْبِطا مِنْهَا جَمِیعَا»(هر دو از آن(بهشت) فرود آیید».
اخیرا یکی از باستانشناسان نامی جهان بنام «دیوید رول» نظریه ها و یافته های جدیدی در مورد محل هبوط آدم وصی (ع) و بهشت عدن ارائه کرده است که افتخاری برای ما ایرانیان است.
پروفسور «دیوید رول» باستانشناس نامی ، می گوید: «آدم و حوا نخستین بار در سرزمینی بنام بهشت عدن در قلب آذربایجان فرود آمدند». پروفسور دیوید رول برای اثبات مدعای خود ، به ایران سفر می کند و پس از طی مسیر جنوب به شمال ایران ، انگشت روی آذربایجان گذاشته و آنرا مهد بشریت می نامد. مترجم و گزارشگری نیز همراه اویند و مشاهدات خود را در نشریه معروف «ساندی تایمز» می آورد که اکنون نگاهی اجمالی بدان خواهیم داشت.
پیتر مارتین ، گزارشگر مجله ساندی تایمز با همراهی کردن پروفسور رول ، رد پای حضرت آدم را در ایران می جوید. آنها مسیر خوزستان تا آذربایجان را می پیمایند تا به دشت خرم و زیبای میاندوآب برسند. این گزارشگر در مورد طبیعت زیبای میاندوآب می گوید: «کلامی جز تحسین بر زبان جاری نمی شود. فقط می توانم بگویم: بهشتی روی زمین». این گزارشگر به نقل از رول ، با مشاهده انهار و باغات اطراف دشت میاندوآب می گوید: «ما به باغ عدن وارد می شویم. جائی که کتاب مقدس در مورد باغهای سرشار از میوه در اطراف آن سخن می راند. اکنون عدن ، اطراف ماست».
او قبل از تبریز از «اسکو» می گذرد و در توصیف آن می گوید: «اگر شما بجای انسانهای نخستین بودید ، آیا غیر از این مکان را برای خود برمی گزیدید؟ نعمات الهی در اینجا بیش از حد است».
آنها راه را ادامه می دهند تا به شهر کهن تبریز برسند. پروفسور رول با دیدن تبریز می گوید: «اینجا محل هبوط آدم و حواست. یعنی بهشت عدن». او ، نام تبریز در شش هزار سال پیش را «آراتا» و «ادین» معرفی می کند. ولی آن عدن که کتاب عهد عتیق آنرا توصیف می کند ، آنرا سرچشمه چهار رود »فرات ، هیدکل ، جیحون و پیشون» می داند. او ، نام رود ارس قبل از اسلام را گیهون(جیحون) می خواند که در قاموسهای انجیلی ، گیهون – ارس نامیده شده است. در کتاب عهد عتیق ، رود گیهون را گذرنده از سرزمین کوش معرفی می کند و رول با رسیدن به کوشه داغ در نزدیکی تبریز ، آنرا همان کوش می نامد. دانشمندان ، رود پیشون را همان رود اوزون معرفی می کنند. پروفسور رول ، تبریز را محتملترین سرزمین هبوط آدم و حوا می داند. علامه طباطبائی در تفسیر خود ، نام این چهار رود را نیل و جیحون و دجله و فرات می نامد.
پروفسور رول ، با تحقیق بر روی اسناد ، روایات ، کشفیات ، کتب مقدس و ... ، زندگی حضرت نوح(ع) را نیز به تصویر می کشاند. او ، کوه آرارات را محل فرود کشتی نوح نمی داند ، بلکه این محل را سرزمین سومرها می نامد. همانها که پنج هزار سال پیش ، زمان را به ساعت ، دقیقه و ثانیه تقسیم کردند. به تکنولوژی های فنی زیادی مانند ریسندگی و دریانوردی دست یافتند. خط را اختراع کردند و .... .او معتقد است ، نخستین فراعنه مصر نیز سومری بودند. طوفان نوح بنا به یافته های پروفسور رول ، 5100 سال پیش اتفاق افتاده است.
او با رد انتساب محل فرود کشتی نوح به کوه آرارات ، کوه «آرگاتز» در شرق ترکیه را واجد شرایط مشخصات این کوه می داند. این کوه در سفرنامه مارکوپولو نیز با نام کوه «هبوط» ثبت شده است. این کوه در کنار دریاچه وان ترکیه قرار دارد. این نظریه او با یافته های باستانشناسی نیز سازگاری دارد. چند سالی نیست که در روسیه ، کتیبه ای مربوط به یک کشتی کهن چند هزار ساله کشف شده در شرق ترکیه را پس از چندین سال بازخوانی کردند. و نتیجه این بود که روی کتیبه نوشته شده است: «محمد ، عالی ، فاطیما ، شبر ، شوبیر». که طبق احادیث و روایات ما ، «شبر ، شبیر» ، صورت عبری «حسن و حسین» (ع) هستند. این کتیبه ، روایات و احادیث معصومین(ع) را اثبات کرد که نوح نبی(ع) و آدم صفی(ع) و دیگر پیامبران بهنگام عسر و تنگنائی ، به پنج تن آل عبا(ع) متوسل می شدند. چراکه اینها از ازل وجود داشته اند و نوری از خدا بوده اند.
بهر روی ، اگر نظریه پروفسور رول روزی اثبات گردد ، تاریخ تمدن ایران به هزاره نهم و دهم قبل از میلاد خواهد رسید.

عضو وبلاگ دوزلو اوغلان شوید و شما هم مطالبتان را منتشر کنید

با عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان شما نیز مطالب و اخبار مربوط به آذربایجان را در این وبلاگ منتشر کنید مطالبی همچون شعرهای ترکی ، مقالات ترکی مربوط به تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، اخبار مربوط به ورزش آذربایجان ، اس ام اس و مطالب جالب ترکی و ... را می توانید در وبلاگ دوزلو اوغلان منتشر کنید .

برای عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان کلیک کنید


فروشگاه اینترنتی آل ور

فروشگاه اینترنتی آتیل باتیل

فروشگاه اینترنتی ساوالان
نويسنده: وحید شکرزاده | تاريخ: یک شنبه 19 تير 1390برچسب:تبریز بهشت عدن , آذربایجان بهشت عدن , بهشت عدن , آذربایجان , آزربایجان , پرفسور رول , باغ عدن , بهشت روی زمین , آذربایجان بهشت روی زمین , تبریز , آذربایجان مقاله لری , آدم و حوا , آدم , حوا, | موضوع: <-CategoryName-> |

گذری بر زندگی شگفت انگیز و میهن پرستانه بابك خرم‌ دین




 گذری بر زندگی شگفت انگیز و میهن پرستانه بابك خرم‌دین

 

اسم بابک را در جاهای بسیاری برگرفته از بای بک(bay-bak)که اسمی ترکی است که امروزه نیز بین ترکان وجود دارد.

البته ناگفته نماند که معنی واژه بابك در واژه نامه پهلوی - اوستایی استاد بهرام فره وشی از پاپك گرفته شده است كه پدر عزیز و كوچك معنی می دهد



بابک در روستای بلال‌آباد در حومه اردبیل دنیا آمد.

در کتاب البدء والتاریخ که مأخوذ از کتاب اخبار بابک است آمده است که جاویدان بن سُهْرَک (در تاریخ طبری و بعضی از کتاب های دیگر جاویدان بن سهل ثبت شده است) یا شَهْرک (در التنبیه والاشراف) رئیس جاویدانیّه (از خرّمیان) در مسیر بازگشت از زنجان در دهِ بلال آباد در منزل مادر بابک توقف می‌کند. به سبب کاردانی بابک جاویدان از بابک خوشش می‌آید و با اجازه مادرش او را همراه خود می‌برد و او را سرپرست اموال و املاک خود سازد. مدتی پس از آنکه بابک در خدمت جاویدان بسر می‌برد، جاویدان بر اثر زخمی از دنیا می‌رود. در این کتاب نقل شده است که همسر جاویدان به سبب علاقه‌ای که به بابک داشت به پیروان جاویدان اعلام می‌کند که روح جاویدان در بابک حلول یافته است و او می‌بایست جانشین جاویدان باشد. با کمک زن جاویدان، بابک طیّ تشریفاتی جانشین جاویدان و پیشوای خرّمیان می‌شود و بابک نیز آن زن را به همسری خود در‌می آورد. این بخش از کتاب اخبار بابک را می‌توان درست دانست. زیرا چنانکه منابع دیگر مانند مقدسی بیان می‌نمایند خرّمیان به تناسخ اعتقاد داشتند و به «تغییر اسم و تبدیل جسم» قائل بودند

بابک مدتی پس از آنکه به جانشینی جاویدان درآمد،یعنی در سال ۱۹۵ هجری خورشیدی، همزمان با خلافت  مامون خلیفه عباسی در شمال آرتاویل ( اردبیل کنونی) علیه عباسیون قیام کرد. او با همسایگان ارمنی خود متحد گردید و توانست حمایت امپراتور بیزانس تئوفیلوسرا بدست آورد.هدف نهایی بابک اتحاد مجدد ایران و رهایی ایران از قید خلفای عباسی بود.

روایات مختلف دررابطه با باورهای مذهبی بابک

معلومات موجود دررابطه با مذهب بابک کم و اما خیلی مغشوش است. برای مثال نمونه هائی ذکر می شود:
«درکتاب سبلان، بابک، مشکین که اخیراً چاپ شده است بابک را قهرمان مشکین و عقاید منطقه را زرتشتی، مانوی، مزدکی و دوباره زرتشتی نوشته و نویسنده توضیح میدهد که در آن زمان خرمی ها به مزدک و زردتشت باور داشتند.<<

اقبال آشتیانی درکتاب تاریخ باستان (تاریخ مفصل ایران) مینویسد بابک با ادعای خدایی برای زنده کردن دین مزدک قیام کرد.

دکتر عبدالحسین زرین کوب روایات مختلف را چنین جمع بندی می کند.

«مقدسی: از ریختن خون جز در هنگامی که علم طغیان برافرازند خودداری میکنند. به پاکیزگی بسیار مقیدند. با نرمی و نکوکاری با مردم دیگر درمیآمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنها جایز میدانند. ابن ندیم خرمیه را از اتباع مزدک می داند... زنان و خانواده مشترک است... پی کشتن و آزار کسی برنمی آیند و سپس درباره بابک می گوید او جنگ و غارت و کشتار را درمیان آنها رواج داد و پیش از آن خرمدینان به این چیزها آشنا نبودند.

 خواجه نظام الملک گوید: اما قاعده مذهب ایشان آن است که رنج از تن خویش برداشته و ترک شریعت گفته چون نماز و روزه و حج و ذکات و حلال داشتن خمر و مال و زن مردمان و هرچه فریضه است از آن دور بوده اند. بلعمی می نویسد: مردمان جوان و دهقانان و خداوند نعمت که ایشان را از علم نصیب نبود و مسلمانی اندر دل ایشان تنگ بود شرع اسلام و روزه و حج و قربانی و غسل جنابت برایشان گران بود... چون اینهمه در مذهب بابک آسان یافتند او را اجابت کردند و تبع او بسیار شد.

 ابن اثیر میگوید که ایشان از فروغ مجوسند و مردانشان مادر و خواهر و دختر را به نکاخ خویش درمیآورند و آنان را به همین جهت خرمی می گویند و به آئین تناسخ معتقدند و می گویند که روح از حیوان به غیرحیوان نقل می کند. و ازدوباره از خواجه نظام الملک نقل می کند که ابتدای سخن ایشان آن باشد که برکشتن ابومسلم صاحب دولت دریغ خورده و به کشنده او لعنت کنند و صلوات دهند بر مهدی فیروز و بر هارون پسر فاطمه دختر ابومسلم... و دینوری در باب نسب بابک ذکر میکند. مردم در نسب و آئین او اختلاف کرده اند. آنچه نزد ما درست به نظر میآید که او از فرزندان مطهربن فاطمه بنت ابومسلم است و فاطمیه که از فرق خرمیه هستند به همین فاطمه دختر بومسلم منسوبند نه فاطمه دختر پیغمبر صلوات الله علیهما» .

جالب است که خواجه نظام الملک یک بار نماز و حج و روزه را از آنها دور و بار دیگر آنها را هوادار ابومسلم خراسانی که بر مهدی فیروز گرد آمده اند ذکر می کند

 در نهایت دکتر زرین کوب نظر خود را مینویسد: «بدین گونه بود که بابک درسال 200 هجری به نام آئین خرمدینان و برای ادامه نهضت جاویدان مزدکی برخاست.

در جایی آمده که بابک پیرو آیینی بود که آمیخته‌ای از آیین زرتشتی ومزدکی بود. او و پیروان او معتقد بودند که ابومسلم نمرده است و او منجی است که روزی دوباره بازخواهد گشت و عدالت را در جهان برقرار خواهد کرد.

خَرَّم در زبان پارسی هر چیزی است كه خوشی و شادی و لذت را برای انسان فراهم آورَد. اینكه بهار و باغ و بوستان را خُرَّم  گوئیم به این دلیل است كه مایه‌ی شادی و نشاط‌اند. واژه دین از دَینه اوستایی می باشد كه به معنی وجدان انسان معروف است . خُرَّم‌دین، و بصورت امروزینش دینِ خُرَّم بمعنای دینی است كه در كنار انسان ساز بودنش مایه‌ی شادی و خوشی مردمان شود . تعریف دین به این مفهوم در جای‌جای گاتای زرتشت آمده است، مؤلف كتاب البدء والتاریخ درباره پیروان زرتشت میگویند: هرچه انسان خرمی بیشتری بطلبد اندوه اهریمن بیشتر میشود و اهریمن بیشتر درصدد جنگیدن با انسان برمی‌آید ؛ و در تعریف عقاید خرم‌دینان مینویسد كه  آنها هرچه باعث شادی و لذت باشد و طبیعت انسان به آن علاقه داشته باشد و زیانی به كسی نرساند را مباح میدانند . نهضت حق طلبانه خرم دینان را می توان نهضتی بزرگ در تاریخ ایران دانست . زیرا روحیه ملی و ضد بیگانه را در ایران زمین گسترش داد .

 

می‌توان گفت که قیام خرم‌دینان عملاً آخرین جنبش بزرگ و سازمان یافته احیای دینی ایران پیش از اسلام بود.

جنبشی كه بابك در ایران آغاز كرد و رسما نام جنبش خرم‌دینان برخود داشت، یك ایدئولوژی مشخصی را مطرح میكرد كه هدفش براندازی نهائی سلطه‌ی عرب - برقراری مساوات انسانی در ایران - تأمین خوشیی برای همگان و بازگشت به شكوه و عظمت ایران باستان بود. ابن حزم مینویسد كه ایرانیان ازنظر وسعت ممالك و فزونی نیرو برهمه‌ی ملتها برتری داشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالك دیگر برای ایرانیان برگزیدند . چون دولت باشكوه و سترگ ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیان جنگجو برافتاد و عرب كه نزد آنها دون پایه‌ترین قوم جهان بود برآنها مسلط گردید این امر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصیبتی تحمل‌نشدنی روبرو یافتند، و برآن شدند كه با راههای مختلف به جنگ با اعراب برخیزند.

مركز فعالیت بابك در آذربایجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود . جماعات بزرگی از عربها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهایش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند. هدف او از میان بردن سلطه‌ی اربابانِ عرب بود كه نزدیك به دوقرن مردم ایران را تاراج میكردند. قبایل عرب همراه با فتوحات عربی به درون آذربایجان و دیگر شهرهای ایران سرازیر شدند. بلاذری درباره‌ی سرازیر شدنِ عربها به آذربایجان در زمان عثمان و امام علی، مینویسد  بسیاری از عشایر عرب از بصره وكوفه و شام به آذربایجان سرازیر شدند و هرگروهی برهرچه از زمین توانست دست یافت و مصادره كرد، و بعضی‌شان زمینهائی را از عجمها خریدند و روستاهائی نیز به این عشایر واگذار شد، و مردم این روستاها به مُزارعینِ اینها تبدیل شدند . بابك به خون خواهی ابومسلم خراسانی در سال ١٩٤ق قیامش را آغاز كرد . او علنا می گفت روح ابومسلم در وجودم حلول نموده و با این سخن از سراسر ایران مردان جنگاور و سلحشور به او پیوستند  . حس انتقام از عربهای مهاجم تمام وجود بابك را گرفته بود و به همه می گفت ایران را دوباره باید احیا كنیم . بسیار از نادانان زاهد بر او خرده می گرفتند كه خون را با خون نمی شورند و او فجایع عباسیان را یك به یك بر می شمرد . به قول ارد بزرگ : گذشت را می توان در مورد آدمها به كار گرفت اما باید دانست این درس از آن آدمهاست نه كشورها ، سكوت در مقابل وحشی گری دشمن هیچگاه درست نیست . طبری مینویسد كه مردم روستاهای نواحی اصفهان و همدان و ماهسپیدان و مهرگان‌كدك و جز اینها نیز به دین خرم‌دینان درآمدند .

نخستین درگیری ناكامِ سپاهیان دولت عباسی و بابك درسال ١٩٨خ گزارش شده و خبر از شكست سپاه عباسی می‌دهد. دومین درگیری ناكامِ سپاه عباسی و بابك درسال ٢٠٠خ بود كه بخش اعظم سپاهیان عباسی را بابك در غربِ ایران- نزدیكی‌های همدان- كشتار كرد. اعزام نیروهای عباسی به جنگ بابك درسراسر سالهای ٢٠٠- ٢٠٦خ تكرار شد و هربار از بابك شكست یافتند. در سال ٢٠٣خ در دو نبرد بزرگ، دوتن از فرماندهان برجسته‌ی دولتِ عباسی به قتل رسیدند؛ و یك فرمانده برجسته نیز شكست یافته فرار كرد. در سال ٢٠٦خ یك افسر برجسته‌ی عرب با سِمَتِ والی آذربایجان اعزام شد و سپاه بزرگی در اختیارش نهاده شد تا به‌كار بابك پایان دهد. این مرد نزدیك به دوسال با بابك درگیر بود، و در خردادماه ٢٠٨خ دركنار روستای بهشتاباد كشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند.

خلیفه‌ی عباسی در اواسط تابستان ٢١٢خ چندین لشكر به غرب ایران فرستاد، كه به گزارش طبری شصت هزار تن از روستائیان ناحیه‌ی همدان را قتل عام كردند، ولی بابك توانست شكستهای سختی بر این نیروها وارد سازد و با تلفات و این متجاوزان را با شكست به بغداد برگرداند. به دنبال این شكستها، خلیفه تصمیم گرفت كه امر مقابله با بابك را به یك افسرِ مانوی مذهبِ نومسلمان ایرانی معروف به افشین ، از خاندان ساسانی واگذارد. افشین چندی پیش برای سركوب شورشهای مصر اعزام شده بود و مأموریتش را به نحوی بسیار پسندیده انجام داده بود و هنوز در مصر بود. اورا خلیفه فراخوانده به مقابله‌ی خرم‌دینان گسیل كرد. افشین درناحیه‌ی همدان مستقر شد و در غرب و مركزِ ایران از همدان و آذربایجان تا اصفهان و ری، با بزرگان روستاها مذاكراتی انجام داد و وعده های دروغین برای متفرق كردن آنها از كنار بابك به آنان داد كه به ظاهر برآورنده‌ی خواسته‌های روستائیان بود .

افشین پس ازآنكه اوضاع غرب ایران را در خلال یك‌سال و نیم با سیاست ضد ایرانی و در جهت حمایت از اعراب و تهدید و هدایای نقدی (كه به دهخدایان میداد) آرام كرد، برای به دام افكندنِ بابك نقشه چید. كاروانی با محموله‌ی امداد مالی و غذائی از بغداد عازم اردبیل شد تا به دژی كه محل استقرار سپاهیان خلیفه بود تحویل دهد. بابك بی‌خبر از دامی كه افشین برایش چیده بود، تصمیم گرفت كه راه را برآن كاروان بربندد و محموله‌هایش را تصاحب كند. افشین شبانه بدون سروصدا و بدون نواختن كوس و كَرانای (شیپور جنگی)، در نزدیكیهای دژ موضع گرفت؛ زیرا یقین داشت كه بابك برای تصرف دژ خواهد آمد. بابك ابتدا یك قرارگاه كوچكِ سپاهیان خلیفه بر سرراهش را مورد حمله قرار داد و افرادش را كشت، آنگاه به كنار دژ رفته به افرادش استراحت داد كه روز دیگر به دژ حمله كنند. دراین هنگام افشین براو شبیخون زد. گویا همه‌ی افرادی كه همراه بابك بودند كشته شدند، ولی بابك جان سالم ماند (زمستان سال ٢١٤خ). افشین پس ازآن به برزند برگشت و آنجا اردو زد تا با ادامه دادن تماس با كلانترانِ روستاها كار پراكنده كردن بقایای هواداران روستائی بابك در ایران را دنبال كند .

از اوائل سال ٢١٥خ منطقه‌ی نفوذ بابك كه سابقا به همدان و اصفهان و ری میرسید، ازحد مناطق كوهستانی هشتادسر در آذربایجان فراتر نمیرفت. افشین پس از برگزاری مراسم نوروز و سیزده به‌در برای حمله به بابك آماده شد. نخستین حمله‌ی او به هشتادسر با شكست مواجه شد. پس ازآن در سراسر ماههای این سال چندین حمله به هشتادسر صورت گرفت كه همه ناكام ماند. داستان این نبردها را طبری با استفاده از آرشیو گزارشهای كتبی به تفصیل دقیقی درحجم حدود ٣٠ صفحه ذكر كرده است كه همه خبر از رشادتهای بیمانندِ بابك و یارانش میدهد .

در بهار سال ٢١٦خ سپاه امدادی خلیفه با سی میلیون درهم كمك مالی به بَرزَند رسید؛ و افشین حملاتش به بابك را ازسر گرفت. افشین ابتدا به كلان‌رود منتقل شده درآنجا اردو زد و برگرد خویش خندق كشید. به زودی یك لشكر بابك تحت فرمان آذین- برادرِ بابك- به سوی كلان‌رود حركت كرد. نبرد سپاهیان افشین و بابك در یكی ازدره‌های تنگ كوهستانی درگرفت، كه تفاصیل آن‌را طبری ذكر كرده ولی نتیجه‌ی آن را معلوم نمیدارد. ازآنجا كه این تفاصیل از روی سند كتبی گزارش افشین نوشته شده، میتوان پنداشت كه افشین این بار نیز با شكست مواجه شده ولی شكست خود را در نامه‌اش منعكس نكرده باشد. دراین میان لشكرهای امدادی پیوسته از بغداد میرسید. افشین پیشروی آهسته در گذرگاههای كوهستانی به سوی قرارگاه بابك را ادامه داد. او بر هركدام از گذرگاههای استراتژیك دست می‌یافت دژی بنا میكرد و پیرامونش را خندقی میكشید و لشكری درآن می‌گماشت تا تحركات احتمالی روستائیان منطقه را زیر نظر بگیرد. بدین ترتیب افشین به قرارگاه بابك در منطقه‌ی بذ در كلیبر نزدیك شد. ازاین به بعد نام بخاراخدا از فئودالهای بزرگِ ایرانی‌تبارِ سغد بعنوان یكی از فرماندهان برجسته‌ی سپاه افشین به میان می‌آید. استقرار افشین برفراز یكی از بلندیهای مشرف بر بذ دركنار رودرود  ماهها بطول انجامید. بابك دسته‌جات مسلحش را به گذرگاههای كوهستانی میفرستاد تا دسته‌جات افشین را به دام افكنند، و خودش در قرارگاهش در برابر دیدگان افشین موضع گرفته بود و همه‌روزه جشن شادی برپا میكرد و افرادش نای و دهل میكوفتند و پایكوبی میكردند و سرود میخواندند و افشین خائن به ایران را به استهزاء میگرفتند. دریكی از روزها بابك مقادیری خیار و سبزیجات و هندوانه برای افشین هدیه فرستاد و به او پیام داد كه می‌بینم شما جز كُماچ و شوربا چیز دیگری برای خوردن ندارید؛ دلم برایتان میسوزد و امیدوارم این هدایا دلتان را نیز نسبت به ما نرم كند . افشین كه میدانست هدف بابك ازاین كار برآورد نیروی او باشد سردسته‌ی این مأموران را با گروهی از افرادش فرستاد تا سه خندق بزرگ و دیگر خندقها را بازدید كند و خبرش را برای بابك ببرد، شاید بابك دست از مقاومت برداشته و تسلیم شود .

در شهریورماه ٢١٦خ و زمانی كه روستائیان سرگرم كار در مزارع و باغستانها بودند، حمله‌ی افشین به شهر بذ(مركز بابك) با سپاهی عظیم آغاز شد. چون افشین به نزدیكی بذ رسید و بابك فقط سرداران خود را در كنارش دید راهی به جز فریب افشین خائن ندید . به همین جهت شخصی به نزد او فرستاده پیام داد كه چنانچه او تعهد بسپارد كه به وی و مردانش آسیب نرسد، شهر را به او تسلیم خواهد كرد. افشین پاسخ مساعد داد و بابك شخصا از دژ بیرون آمد تا با افشین مذاكره كند. افشین نیز وقتی دانست كه بابك درحال نزدیك شدن به اواست به طرف او رفت. چون بابك و افشین در فاصله‌ئی ازهم قرار گرفتند كه میتوانستند صدای یكدیگر را بشنوند، بابك به او گفت: حاضرم كه تسلیم شوم ولی مهلت میخواهم كه خود را آماده كنم. افشین گفت: چندبار به تو گفتم كه بیا و تسلیم شو، ولی قبول نكردی. اكنون نیز دیر نیست، اگر امروز تسلیم شوی بهتر از فردا است. بابك گفت: من تصمیم خودم را گرفته‌ام و تسلیم میشوم؛ ولی باید تعهدنامه‌ی كتبی خلیفه را برایم بیاوری تا اطمینان یابم كه چنانچه تسلیم شوم نه به خودم و نه به افرادم گزندی نخواهد رسید. افشین به او قول داد كه چنین خواهد كرد .

ولی بابك كه افشین را فردی خائن و ضد ایرانی می دانست افشین را فریب داده بود و در اندیشه پیروزی در جنگ بود . در همان لحظاتی كه بابك با افشین درحال مذاكره بود و به افسرانش پیام فرستاده بود كه دست از نبرد بكشند تا به ظاهر با افشین به نتیجه برسد، تیپهای سپاه افشین وارد شهر بذ شدند وآتش در شهر افكندند و شهر را ویران كردند . گروهی به فراز كاخ بابك رفتند تا پرچم اسلام برافرازند. گروههای بسیاری در كوچه‌ها در حركت بودند وآتش به خانه‌ها می‌افكندند و شهرها را ویران كردند و خبر این جنایات بر بابك رسید و سریعا محل مذاكره را ترك كرده به شهر برگشت شاید بتواند شهر را نجات دهد. ولی دیر شده بود. كشتار و تخریب و نفرت‌افكنی و آتش‌زنی تا پایان روز ادامه یافت، كلیه‌ی مدافعان شهر به قتل آمدند، و افراد خانواده‌ی بابك دستگیر شده به نزد افشین فرستاده شدند. درپایان روز كه سپاه افشین به خندقشان برگشتند، بابك و مردانی كه همراهش بودند به شهر وارد شدند و پس از دیدن ویرانیها از شهر رفته در دره‌ئی دركنار هشتادسر مخفی شدند. روز دیگر نیز به روال همانروز تخریب و آتش‌زنی ازسر گرفته شد و این كار تا سه روز ادامه داشت تا شهر به‌كلی سوخت و اثری ازآبادی برجا نماند .
افشین به همه‌ی كلانتران روستاهای اطراف، ازجمله به دیرها و كلیساهای مسیحیان كه در همسایگی آذربایجان درخاك ارمنستان بودند نامه نوشت كه هرجا از بابك خبری به دست آورند به او اطلاع دهند و پاداش نیكو دریافت كنند. بابك با دوبرادرش و مادر و همسرش گل‌اندام راهی جنگلهای ارمنستان و آران شدند. كسانی به افشین خبر دادند كه بابك و چندتن از یارانش در یك دره‌ی پردرخت وگیاه درمرز آذربایجان وارمنستان مخفی است. افشین برگرداگرد آن دره دسته‌جات مسلح مستقر كرد تا از هرراهی كه بیرون آید دستگیرش كنند. او ضمنا امان‌نامه‌ی خلیفه را كه میگفت درآن روزها رسیده به افرادِ بابك كه اسیرش بودند نشان داد، و به یكی از برادرانِ بابك و چندتنی از كسانش كه اجبارا تسلیم شده بودند سپرد وگفت: من انتظار نداشتم كه به این زودی نامه‌ی خلیفه برسد، و اكنون كه رسیده است صلاح را درآن میدانم كه برای بابك بفرستم. او ازآنها خواست كه نامه را برداشته برای بابك ببرند و راضیش كنند كه بیاید و خود را تسلیم كند. آنها گفتند كه محال است بابك تن به تسلیم دهد؛ زیرا كاری كه نمی‌بایست اتفاق می‌افتاد اكنون اتفاق افتاده و جائی برای آشتی باقی نمانده است. افشین گفت: اگر این‌را برایش ببرید او شاد خواهد شد . سرانجام دوتن از یاران بابك حاضر شدند نامه را ببرند. پسر بابك نامه‌ئی همراه اینها خطاب به پدرش نوشته به او اطلاع داد كه اینها با امان‌نامه‌ی خلیفه به نزدش آمده‌اند و او صلاح را درآن میداند كه وی خود را تسلیم كند . چون فرستادگان به نزد بابك رسیدند بابك به آنها و به پسرش كه نامه به وی نوشته بود دشنام داد و گفت اگر این جوان پسر من بود باید مردانه میمُرد نه اینكه خودش را به دشمن تسلیم میكرد . به آن دونفر نیز گفت كه شما اگر مرد بودید نباید اكنون زنده می‌بودید تا پیام دشمن را به من برسانید؛ زیرا مردن در مردی بهتر است از لذتِ زندگی چهل‌ساله در نامردی . سپس یكی ازآنها را دردم كشت و دیگری را با همان امان‌نامه‌ی خلیفه باز فرستاد، و گفت به پسرم بگو كه حیف ازنام من كه برتواست. اگر زنده بمانم میدانم با تو چه كنم .

بعد ازآن بابك دریكی از روزها با همراهانش ازدره خارج شده به سوی ارمنستان به راه افتاد. افراد افشین كه از بالا نگهبانی میدادند آنها را دیده تعقیب كردند. بابك و همراهانش به چشمه‌ساری رسیدند و ازاسب پیاده شدند تا استراحت و تجدید نیرو كنند و غذائی بخورند. افراد تعقیب‌كننده برآن بودند كه بابك را غافلگیر كنند، ولی هنوز به نزد بابك نرسیده بودند كه بابك وجودشان را احساس كرده خود را برروی اسب افكند و ازجا درپرید. سواران تعقیبش كردند. زن و مادر و یك برادر بابك دستگیر شدند. بابك وارد خاك ارمنستان شد و چون خسته وگرسنه بود به یك مزرعه رفت كه چیزی بخرد. سرانِ آن روستا نیز مثل دیگر روستاها پیام افشین را دریافته بودند، و میدانستند كه اگر بابك را تحویل دهند جائزه دریافت خواهند كرد. یكی از كشاورزان با دیدن بابك كه رخت برازنده دربر داشت و سوار براسبی نیكو بود وشمشیری زرین حمایل كرده بود، گمان كرد كه او شاید بابك باشد. لذا خبر به كشیش روستا برد. كشیش چند نفر را برداشته به سرعت خودش را به بابك رساند كه درحال غذا خوردن بود. او به بابك تعظیم كرده دستش را بوسیده گفت: من از دوستداران توام، و ازتو میخواهم كه به مهمانی به خانه‌ام بیائی. دراین روستا و اطراف آن همه‌ی كشیش‌ها دوستدار توهستند و اگر با ما باشی آسیبی به تو نخواهد رسید . بابك كه خسته و درمانده بود، فریب احترامها و وعده‌های كشیش را خورد و همراه او وارد خانه‌اش شد. كشیش از همانجا شخصی را به نزد افشین فرستاد تا به وی اطلاع دهند كه بابك درخانه‌ی اواست. افشین یكی از افرادش را به نزد كشیش فرستاد تا بابك را شناسائی كند و نسبت به درستی پیام كشیش اطلاع یابد. كشیش به فرستاده‌ی بابك رخت طباخان پوشاند، و وقتی آن مرد سینی غذا را برای بابك و كشیش برد بابك ازكشیش پرسید: این مرد كیست؟ كشیش گفت: ایرانی است و مدتی پیشتر مسیحی شده و به ما پیوسته در اینجا زندگی میكند. بابك با مرد حرف زد و پرسید اگر مسیحی شده چه ضرورتی داشته كه اینجا باشد. مرد گفت: من از اینجا زن گرفته‌ام. بابك به شوخی گفت: ازمردی پرسیدند ازكجائی؟ گفت: ازآنجا كه زن گرفته‌ام .

به‌هرحال كشیش به افشین پیام داد كه دودسته‌ی مسلح را به نقطه‌ی مشخصی بفرستد، و روزی را نیز مقرر كرد كه بابك را به بهانه‌ی شكار به آنجا خواهد بُرد. این عمل برای آن بود كه او نمیخواست بابك را در خانه‌اش تحویل مأموران افشین بدهد، زیرا ازآن میترسید كه بابك زنده بماند و دوباره جان بگیرد و ازاو انتقام بكشد. طبق قراری كه در پیامش به افشین داده بود، كشیش یكروز به بابك گفت: چند روزی است كه درخانه نشسته‌ای و میدانم كه ازاین حالت دلگیر و خسته‌ای. اگر تمایل داری من زمینی دارم كه آهوان بسیاری درآنجا یافت میشوند، و چندتا باز شكاری نیز دارم كه گاه آنها را با خود به شكار می‌برم. بیا فردا به شكار برویم . بابك درخلال چند روزی كه مهمان كشیش بود ازاو و اطرافیانش رفتارهای نیكی دیده و كاملا به او اعتماد یافته بود. افشین دودسته‌ی مسلح از افراد برجسته‌اش را همراه دو افسر از خاندان ایرانی سُغد به نامهای پوزپاره و دیوداد به محلی كه كشیش تعیین كرده بود فرستاد تا كمین كنند و درلحظه‌ی مناسب برسر بابك بتازند و دستگیرش كنند. بابك در روز مقرر همراه كشیش به شكار رفت ولی خودش شكارِ پوزپاره و  دیوداد  گردید. وقتی بازداشتش كردند و دستهایش را ازپشت می‌بستند، رو به كشیش كرده به او دشنام داد و گفت: مردك! اگر پول میخواستی من میتوانستم بیش ازآنچه اینها به تو خواهند داد بدهمت. مطمئنم كه مرا به بهای اندك فروخته‌ای .

روزی كه قرار بود بابك را وارد برزند (اقامتگاه افشین) كنند، افشین مردم شهر و بسیاری از مردم روستاهای دور و نزدیك را در میدانِ بزرگی در بیرون شهر در دوسو گرد آورد و میانشان فاصله‌ی كافی گذاشت تا بابك بگذرد و همه به او بنگرند و بدانند كه كارِ بابك تمام است. ساعتی كه بابك را در زنجیرهای گران از میان دوصفِ مردم میگذراندند، شیون زنان وكودكان بلند شد كه برای رهبر محبوبشان میگریستند و برسر وسینه میزدند. افشین با صدای بلند خطاب به زنهای شیون‌كننده گفت: مگر شما نبودید كه میگفتید بابك را دوست ندارید؟ زنان با شیون جواب دادند: او امید ما بود و هرچه میكرد برای ما میكرد . برادر بابك نیز مثل بابك نزد یكی از كشیشان پنهان شده بود. ویرا نیز آن كشیش به مأموران افشین تحویل داد

موضوع بابك چنان برای خلیفه بااهمیت بود كه وقتی خبر دستگیریش را شنید جایزه‌ی بزرگی برای افشین فرستاد و به او نوشت كه هرچه زودتر ویرا به پایتخت ببرد. فرستادگان خلیفه همه‌روزه به آذربایجان اعزام میشدند تا با افشین درتماس دائم باشد و او بداند كه چه وقت و چه ساعتی افشین و بابك به پایتخت خواهند رسید؛ و برفراز تمام بلندیهای سرراه و دركنار جاده دیدبان گماشت تا هرگاه افشین را ببینند به یكدیگر جار بزنند و همچنان این جارها تكرار شود تا به خلیفه برسد. او همه‌روزه هیئتی را همراه با هدایا و اسب و خلعت به نزدِ افشین میفرستاد تا قدردانی از خدمت افشین را به بهترین وجهی نشان داده باشد. افشین در دیماه ٢١٦خ با شوكت و شكوه بسیار زیادی وارد پایتخت خلیفه گردیده به كاخی رفت كه به خودش تعلق داشت و بابك را نیز درآن كاخ زندانی كرد. چون هوا تاریك شد و مردم به خواب رفتند، خلیفه به یكی از محرمانش مأموریت داد تا بطور ناشناس به نزد بابك برود و اورا ببیند و بیاید اوصافش را به او بگوید. آن مرد چنان كرد، و افشین وی‌را بعنوان مأمور حامل آب به اطاقی برد كه بابك درآن زندانی بود. خلیفه وقتی اوصاف بابك را ازاین محرم شنید، برای اینكه بابك را ببیند و بداند این مرد چه عظمتی است كه ٢٢ سال مبارزاتِ مداوم و خستگی‌ناپذیرش پایه‌های دولتِ اسلامی را به لرزه افكنده است، نیم‌شبان برخاسته رخت ساده برتن كرد و وارد خانه‌ی افشین شده بطور ناشناس وارد اطاق بابك شد و بدون آنكه حرفی بزند یا خودش را معرفی كند، دقایقی دربرابر بابك برزمین نشست و چراغ دربرابر چهره‌اش گرفته به او نگریست .

بامداد روز دیگر خلیفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند ویرا ببینند. بنا بر نظر یكی از درباریان قرار برآن شد كه ویرا سوار بر پیلی كرده در شهر بگردانند. پیل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سكوی مخصوصی كه برای این كار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد. برای آنكه همه‌ی مردم بشنوند كه اكنون دژخیم به بابك نزدیك میشود و دقایقی دیگر بابك اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اكناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه اورا میشناختند.

 
ابن الجوزی مینویسد كه وقتی بابك را برای اعدام بردند خلیفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اینهمه استواری نشان میدادی اكنون خواهیم دید كه طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهید دید. چون یك دست بابك را به شمشیر زدند، بابك با خونی كه از بازویش فوران میكرد صورتش را رنگین كرد. خلیفه ازاوپرسید: چرا چنین كردی؟ بابك گفت: وقتی دستهایم را قطع كنند خونهای بدنم خارج میشود و چهره‌ام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت كه رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهره‌ام را خونین كردم تا زردیش دیده نشود . به این ترتیب دستها و پاهای بابك را بریدند . چون بابك برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شكمش را بدرد. پس از ساعاتی كه این حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند. پس ازآن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ی بابك را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد .

آخرین گفتار بابك ( به نوشته كتاب حماسه بابك اثر نادعلی همدانی ) : 

تو این معتصم خیال مكن كه با كشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی كرد . نه ! این حماقت است اگر فكر كنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر كنی . من مبارزه ای را آغاز كرده ام كه ادامه خواهد داشت.من لرزه ای بر اركان حكومت عرب انداخته ام كه دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اكنون كه مرا تكه تكه میكنی هزاران بابك در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد كرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان كه آزربایجانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد كرد.

من درسی به جوانان ایران داده ام كه هرگز آنرا فراموش نخواهند كرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اكنون كه جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میكند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند.مازیار هنوز مبارزه میكند و صدها بابك و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند . اما تو ای افشین . . . در انتظار روزی باش كه همین معتصمی را كه امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا كند .

مردی كه به مادر خود ( میهن ) خیانت كند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچكس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد كرد . و بدینسان نخست دست چپ بابك بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی كه بابك با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:

” یاشاسین آزربایجان “

 

 

روز اعدام بابك خرمدین و تكه تكه كردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت كه مسعودی در كتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است. اعدام بابك چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد كه محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابك  یعنی چوبه‌ی دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یكی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد . برادر بابك یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند. طبری مینویسد كه وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابك را می‌بُرید، او نه واكنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار كردند . بدین ترتیب كار بابك پس از ٢٢ سال پیروزی پی‌درپی و وارد آوردن شش شكست بزرگ بر شش‌تا از بهترین فرماندهان ارتش عباسی، و پس از امیدهای فراوانی كه روستائیان ایران به او بسته بودند، با توطئه‌ی نماینده‌ی عیسا مسیح و یك شاهزاده خائن به پایان رسید . تاریخ بداند كه مدعیان تولیت دین در هردین و مذهبی دشمن توده‌های تحت ستم و همدست زورمندانند، و این امر منحصر به متولیان یك دین خاص نیست، بلكه كشیشان مسیحی نیز با همه‌ی مدعاهائی كه ارائه میكنند .

 

امروزه آزربایجانیان آزاده از 10 تا 13 تیر ماه هر سال بر قلعه سر به فلك كشیده این سردار بزرگ گرد هم می آیند و مراسم زادروزش را گرامی می دارند . مردم ایران از شهرهای مختلف راهی كلیبر در شمال اهر می شوند .

 

منابع:

1 - بابك نوشته جلال برگشاد-انتشارات نگاه
2 - بابك خرمدین نوشته دكتر سعید نفیسی

3- دکترمهیار خلیلی: تاریخ شکنجه در ایران

4- شمس تبریز شماره 104 ویژه نامه بابک 30 خرداد1380.
5- مسعود اثناعشری خیاوی. ساوالان، بابک، مشکین- ص 280

6- دکتر محمدتقی زهتابی: ایران ترکلرینین اسکی تاریخی «تاریخ قدیم ترکهای ایران» جلد 1- ص212-211

 

گرد آورنده:بهمن بهری خیاوی

عضو وبلاگ دوزلو اوغلان شوید و شما هم مطالبتان را منتشر کنید

با عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان شما نیز مطالب و اخبار مربوط به آذربایجان را در این وبلاگ منتشر کنید مطالبی همچون شعرهای ترکی ، مقالات ترکی مربوط به تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، اخبار مربوط به ورزش آذربایجان ، اس ام اس و مطالب جالب ترکی و ... را می توانید در وبلاگ دوزلو اوغلان منتشر کنید .

برای عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان کلیک کنید


فروشگاه اینترنتی آل ور

فروشگاه اینترنتی آتیل باتیل

فروشگاه اینترنتی ساوالان
نويسنده: وحید شکرزاده | تاريخ: دو شنبه 6 تير 1390برچسب:بابک خرمدین , بابک خرم دین , آذربایجان مقاله لری , یاشاسین آزربایجان , یاشاسین آذربایجان , زندگی نامه بابک خرم دین , زندگی بابک خرمدین, | موضوع: <-CategoryName-> |

ویژگی های زبان ترکی - دکتر جواد هیات
 
ویژگی های زبان ترکی - دکتر جواد هیات
 
162615_491050934483_322347729483_5683480_2348474_a.jpg

متأسفانه در دوران پهلوی،به پیروی از افکار ملی گرایانه افراطی و شوونیستی بیش از نیم قرن در این باب سیاست جبر و تحمیل اعمال شد و از چاپ و انتشار هر گونه کتاب تورکی جلوگیری به عمل آمد و زبان فارسی هم به صورت زبان انحصاری دولتی و تحمیلی در آمد!

در نتیجه این سو ء تدبیر و انحصار طلبی و سیاست زورگویی ،زبانهای غیر فارسی مردم ایران،بویژه تورکی رسما” ممنوع شد.البته این گونه رویه و اعمال غیر انسانی و ضد مردمی بدون واکنش نماند و در مردمی که زبانشان ممنوع اعلام شده بود عکس العمل هایی نا مطبوع و گاهی کینه و نفرت برانگیخت و خواه و نا خواه از شیرینی لهجه فارسی هم در مذاق آنها کاسته شد!؟

 

بعد از سقوط رژیم پهلوی و رفع ممنوعیت دولتی در مدت کوتاهی کتاب و مجله و روزنامه به زبان تورکی چاپ و منتشر شد و دیوانهای شعرای تورکی گو قدیم و جدید تجدید چاپ گردید و زبان تورکی مجددا” ولو بطور نسبی فرصت و میدان هنرنمایی یافت.

در حال حاضر 25 لهجه یا زبان تورکی در مناطق مختلف شوروی سابق،ترکستان شرقی(چین)،ترکیه و بالکان زبان رسمی مردم است و در حدود20 لهجه یا زبان تورکی دارای کتابت و ادبیات کتبی است.

 

ادبیات شفاهی تورک ها بسیار غنی است و در هر منطقه ضمن ویژگی های عمومی و قدیمی خصوصیات محلی را نیز در بردارد. ادبیات شفاهی تورک زبانان ایران شاید غنی ترین و یا یکی از غنی ترین آنها در نوع خود میباشد. کتاب ده ده قورقود که داستانهای اقوام اوغوز را بازگو میکند، یکی از قدیمی ترین آثار ادبیات شفاهی است و به طوریکه اغلب دانشمندان معتقدند،همچنانکه از متن کتاب هم بر می آید مهمترین وقایع تاریخی این داستانها در آذربایجان و در قسمت شرقی آناتولی رخ داده و در آن از قهرمانی ها و ویژگی های قومی و قبیله ای مردم این سرزمین سخن رفته است.

 

طبق آمارهای اخیر در دنیا شش هزار زبان موجود است که نیمی از آنها کمتر از ده هزار و یک چهارم آنها کمتر از یک هزار گویشور دارند و تنها 20 زبان هستند که صدها میلیون نفر بدانها سخن می گویند. زبان شناسان معتقدند که یک زبان به شرطی می تواند زنده بماند که حداقل یک صد هزار نفر گویشور داشته باشد بنابراین بیش از نیمی از زبانهای حاضر در حال نابودی هستند.

 

اینترنت، حکومتهای ملی در گزینش و تحکیم زبانهای ملی و تضعیف دیگر زبانها نقش مهمی دارند. پیشرفت علمی و صنعتی شدن و روشهای ارتباطی نوین نیز به نابودی زبانها کمک می کند. زبانی که در اینترنت نباشد زبانی است که در دنیای نوین “دیگر

وجودندارد“،این زبان مورد استفاده قرار نمی گیرد و در تجارت هم بکار نمی رود.

 

در حال حاضر هر سال ده زبان از بین می رود، افق آینده نیز تیره تر به نظر میرسد. برخی چنین پیش بینی کرده اند که 50 تا 90 درصد زبانهای فعلی در این قرن از بین می روند و بدین سبب حفظ آنها امری ضروری به شمار میرود.

مسئله زبان در قرن21 ام دو سئوال را مطرح میسازد. از یکسو زبانهای ملی  پر گویشور چگونه در برابر پیشتازی زبان انگلیسی

مقابله کنند؟ از سوی دیگر،زبانهای فرعی یا محلی چگونه می توانند از خطر نابودی نجات یابند و در جهت توسعه پیش بروند؟

 

برای حمایت از زبانهای محلی و جلوگیری از نابودی آنها در 10-12 سال اخیر مقامات بین المللی تصمیماتی اتخاذ و قطعنامه هایی صادر کرده اند . از جمله:

در18 دسامبر 1992 مجمع عمومی سازمان بین الملل متحد بیانه مربوط به حقوق اشخاص متعلق به اقلیت های قومی یا ملی،مذهبی و زبانی را به تصویب رساند. این بیانیه کشورها را موظف کرد تا از موجودیت و هویت اقلیتها در داخل مرزهایشان حمایت کنند.

 

از میان حقوق پیش بینی شده برای اشخاص متعلق به اقلیتها عبارتند از: حقوق برخورداری از فرهنگ خاص خودشان / حق استفاده از زبانشان / اجازه شرکت مؤثر در فعالیت های فرهنگی،مذهبی،اجتماعی،اقتصادی و زندگی عمومی و نیز در تصمیم گیریهای مربوط به اقلیتی که به آن متعلق هستند./ اجازه تاسیس و اداره موسسات مربوط به خودشان،حق ایجاد ارتباط صلح جویانه و خالی از تبعیض با اعضای گروه خودشان یا دیگر اتباع کشورهای دیگری که با آنها پیوندهای مشترک قومی ، مذهبی و زبانی دارند.

 این نخستین سند قابل قبول جهانی و جامع مربوط به حقوق اشخاص وابسته به اقلیتهاست و از همین رو بر نحوه اجرا و تصویب قوانین ملی کشورها تأثیر خواهد گذاشت.

 

شباهت و خویشاوندی زبانها از دو نظر بررسی میشود:

1-منشأ زبانها

2-ساختمان و شکل خارجی زبانها(موروفولوژی)

 

زبان تورکی از نظر منشأ جزو زبانهای اورال-آلتای و یا به بیان صحیحتر،از گروه زبان های آلتائی است.

زبانهای اورال-آلتای به مجموعه زبانهایی گفته میشود که مردمان متکلم به آن زبانها از منطقه بین کوه های اورال-آلتای(در شمال ترکستان)برخاسته و هر گروه در زمانهای مختلف به نقاط مختلف مهاجرت نموده اند.

این گروه زبانها شامل زبانهای فنلاند،مجارستان(اورالیک)و زبانهای تورکی،مغولی،منچو و تونقوز(زبانهای آلتائیک)میباشد.

 

از نظر ساختمان و موروفولوژی زبانها به سه دسته تقسیم میشوند:

1-زبانهای تک هجائی ویاتجریدی : مانند زبان چین جنوب شرقی آسیا.در این زبانها کلمات صرف نمی شوند و پسوند و پیشوند نمی گیرند و تغییر نمی کنند.گرامر منحصر به نحو و ترکیب و ترتیب کلمات است که معانی کلمات را تغییر میدهد.در این زبانها آکان یا استرس(تاکید یا وورغو)،تن صدا و انتو ناسیون یا آهنگ ادای کلمات و جمله بسیار مهم است و معنا را مشخص میکند.در زبان چین تعداد کمی از واژه ها تک هجایی هستند.

2-زبانهای تحلیلی یا صرفی : در این زبانها ریشه کلمات هم ضمن صرف تغییر می نماید مانند:گفتن – می گویم. زبانهای هند و اروپائی و از آن جمله زبان فارسی جزو این گروه می باشند.

3-زبانهای التصاقی یا پسوندی : در این زبانها کلمات جدید و صرف افعال از چسبانیدن پسوندهای مخصوص به ریشه کلمات ایجاد میشود و این مسئله سبب پیدایش لغات جدید و غنای لغوی می گردد.در این زبانها ریشه ثابت و در موقع صرف تغییر نمی یابد.پسوندها تابه آهنگ ریشه بوده و به آسانی از آنها قابل تشخیص اند. زبان تورکی و گروه زبانهای اورال-آلتائی جزو این دسته میباشند.

 

در زبانهای هند و اروپائی از جمله فارسی پیشوندهای جر(ادات) یا حروف اضافه وجود دارد. در صورتی که در تورکی پیشوند وجود ندارد. مثلا در برابر کلمه ی انترناسیونال (فرانسه) و بین الملل (عربی)، در تورکی میلّتلر آراسی و یا اولوسلار آراسی گفته میشود. یعنی به جای پیشوند ، پسوند بکار میرود،چون در تورکی کلمات از آخر تکامل و توسعه پیدا می کنند.

 

در زبانهای هند و اروپائی عنصر اصلی (مبتدا و خبر) در بتدا قرار می گیرد و عناصر بعدی با ادات ربط یه شکل حلقه های زنجیر به یکدیگر مربوط میشوند و اگر عناصر بعدی قطع شوند ساختمان جمله ناقص نمی شود . ولی در تورکی ترتیب عناصر کاملا بر عکس است . یعنی ابتدا باید عناصر ثانوی و فرعی تنظیم و گفته شود،عنصر اصلی، یا فعل هم در آخر قرار می گیرد. مثال در فارسی = من به شیراز رفتم تا دوستم را ببینم که اخیرا از فرانسه آمده و در آنجا شش سال طب خوانده است.

حال همین مثال در تورکی = آلتی ایل طب اوخویاندان سونرا فرانسادان یئنی قاییدان دوستومو گؤرومک اوچون شیرازا گئتدیم.

 

جی،ال،لویس در دستور خود اجزای جمله تورکی را به ترتیب زیر می شمارد:

1-فاعل2-قید زمان 3- قید مکان 4-مفعول غیر صریح5-مفعول صریح6-قید و هر کلمه ای که معنی فعل را تغییر دهد7-فعل.

هر چیز معین بر غیر معین مقدم است،یعنی اگر مفعول صریح معین باشد بر مغعول غیر صریح غیر معین مقدم میشود.

مثال جمله مرتب تورکی چنین است:

نقاش گئچن گون موزده گلن لره تابلولارینی اوزو گؤستردی یعنی نقاش روز گذشته در موزه تابلوهای خود را به تماشاچیان خودش نشان داد.

بعلاوه هر عنصری از جمله که به آن بیشتر اهمیت داده شود نزدیک فعل قرار می گیرد.

 

در صورتی که جمله با فعل ختم نشود جمله معکوس گفته میشود که در محاوره ،شعر و سبکهای خاص به کار میرود.

 

هماهنگی اصوات: یکی از بارزترین ویژگی های تورکی هماهنگی اصوات است.اصوات یا آواها در زبان به عنوان عناصر بسیط تشکیل دهنده کلمات دارای نقش اساسی هستند در زبان تورکی بین اصوات مختلف ریشه وپسوند هماهنگی موجود است.

هماهنگی اصوات سبب میشود که کلمات تورکی دارای آهنگ خاص بوده و تلفظ صحیح آنها اثر مطبوعی در شنونده ایجاد نماید.

حروف یا صداهای رایج تورکی 32 عددند که از آنها 9صائت و بقیه صامت هستند.

 

در تورکی بر خلاف فارسی و عربی صدادارها کوتاه اند و به همین علت شعرای تورکی گو در شعر عروضی به اجبار از کلمات فارسی یا عربی استفاده کرده و یا بعضی اوقات صداها را کشیده تلفظ می کنند. وزن عروضی بر خلاف وزن هجایی برای شعر تورکی مناسب نبوده و در شعر معاصر جای سابق خود را از دست داده است.

شعر تورکی قبل از پذیرفتن اسلام با وزن هجایی سروده شده و “قوشوق” یا “قوشقی” نامیده میشد. بعد از آنکه بر اثر مهاجرتها تورکان به اعراب و فارسی زبانان نزدیک شدند وزن عروضی آن را از آن اقتباس و به مرور وزن کلاسیک شعر تورکی قرار دادند. با وجود این شعرای خلقی (اوزانها و عاشیقها) اشعار خود (بایاتی ، قوشما و…) را با وزن هجائی سروده اند.

 

در بررسی مقایسه ای زبانها از چهار نقطه نظر تحقیق میشود:

1-از نظر جمله بندی یا نحو

2-از نظر مورفولوژی یا شکل خارجی و پسوندها

3-از نظر آوائی یا فونتیک(صداها)

 

اینک درباره لغات و مخصوصا” افعال تورکی در مقایسه با لغات و افعال فارسی توضیحاتی داده میشود.

در این باب امیر علیشیر نوائی در حدود 500سال قبل در کتاب محاکمة اللغتین بحث قابل توجهی نموده و بعنوان مثال یکصد لغت تورکی را که معادل آنها در فارسی نیست مطرح نموده است ،همچنین تعداد زیادی از افعال تورکی را که فارسی ندارد برشمرده است.

نوائی می گوید:

معادل این کلمات که صد تای آن بعنوان نمونه ذکر شد در فارسی وجود ندارد، بنابراین اگر بخواهیم معانی این کلمات را به فارسی زبانها بفهمانیم ناچار باید به کمک جمله هایی با کمک گرفتن از کلمات عربی متوسل شویم.

لغاتی را که نوائی در کتاب خود بعنوان مثال بکار برده کلمات تورکی جغتائی است و اغلب برای تورک زبانان ایران نا آشناست از این جهت در این رساله به جای آنها لغات مشابه تورکی آذربایجانی بکار برده شده است.

در این رساله در حدود 1700 کلمه تورکی آذربایجانی درج شده که در فارسی کلمه مستقلی برای آنها بکار نمی رود. ضمنا” بعنوان نمونه در حدود 350 کلمه تورکی نقل شده که عینا” در فارسی بکار میرود مانند: آقا، خانم، سراغ، اوغور، قاب، قاشق، قابلمه، دولمه، بیرق، سنجاق و امثال آنها.

 

در مقایسه دیکسیونرهای تورکی آذربایجانی تورکی ترکیه مشاهده میشود لغاتی که معادلشان در فارسی موجود نیست در دو لهجه تورکی یکی نبوده و در بیش از 30%لغات با هم متفاوتند. از طرفی از هر ریشه لغتی 1- 4 کلمه ذکر شده، در صورتیکه در تورکی از یک ریشه تعداد زیادی کلمات ساخته میشود و هر کدام معنی بخصوصی دارند. ضمنا” باید خاطر نشان نمود که در حال حاضر 28 زبان یا لهجه مستقل تورکی وجود دارد که 20 لهجه آن دارای کتابت و ادبیات میباشند و هر کدام دارای لغات مترادف بیش از یک هزار لغت تورکی آذربایجانی می باشند. با این ترتیب معلوم میشود که هزاران کلمه در تورکی موجود است که معادل آنها در زبان فارسی موجود نیست.

 

در زبان تورکی کلماتی با اختلاف جزئی(نوآنس)در معانی موجود است که در فارسی نیست.

مثلا”برای انواع دردها کلمات:

آغری/ آجی/ سیزی/ یانقی/ زوققو/ سانجی/ گؤینه مک/ گیزیلده مک اینجمک، بکار می رود که هر کدام درد بخصوص را بیان می کنند.

 

آغری معادل درد فارسی است مثل درد عضوی.

سانجی به درد کولیک احشاء تو خالی گفته میشود مانند قولنج روده،

آجی به درد پرووکه گفته میشود مانند درد در موقع کشیدن دندان.

سیزی به درد خفیف سوزش دار گفته میشود.

یانغی معادل سوزش میباشد.

زوققو درد همراه ضربان است مانند درد آبسه ودرد عقربک انگشتان و امثال آنها.

گؤینه مک شبیه سوختن است و در دقایق اول سوختگی دیده میشود.

اینجیمک دردر موقع پیچ خوردگی مفاصل و یا درد حاصل از ضربه و سقوط میباشد.

گیزیلده مک درد شبیه گزگز کردن دردناک می باشد.

در فارسی برای تمام حالات فوق لغت درد و یا سوزش بکار می رود.

در تورکی به گریه کردن آغلاماق گفته میشود. ولی این کلمه مترادفهای زیادی دارد که هر کدام حالات مختلف گریه را بیان می کند.

 مثلا:

آغلامیسماق یعنی بغض کردن و به حالت گریه افتادن بدون اشک ریختن.

بؤزمک به معنی حالت گریه گرفتن کودک.

دولوخسونماق به معنی حالت گریه به خود گرفتن و متأثر شدن بزرگسال و پر شدن چشم از اشک میباشد.

آغلاشماق به معنی گریه دسته جمعی و تعزیه بکار میرود.

هؤنکورمک با صدای بلند گریه کردن و هؤککولده مک گریه با هق هق میباشد.

بوزلاماق با صدای بلند گریه کردن و از سرما لرزیدن میباشد.

ایچین چالماق به معنی از فرط گریه کردن گریه بدون اشک و یا هق هق نمودن است .

کؤیرلمک به معنی حالت گریه دست دادن است.

در تورکی جغتائی اینگره مک و سینگره مک به معنی یواش یواش بطور مخفی گریه کردن و سیقتاماق به معنی زیاد گریه کردن و اؤکورمک به معنی با صدای بلند گریه کردن میباشد.همچنین ییغلاماق به معنی گریه کردن و اینجگیرمک به معنی با صدای نازک گریه کردن است.

در تورکی اوُسانماق به بیزار شدن و به تنگ آمدن می گویند.بیقماق،بئزیکمک،بئزمک و چییریمک هم با اختلاف جزئی همان معنی را میدهد مثلا”:چییریمک بیشتر بمعنی زده شدن میباشد.

ترپشمک به معنی تکان خوردن

و ترپتمک به معنی تکان دادن است

ولی چالخالاماق به معنی تکان دادن به منظور سوا کردن(مثلا سوا کردن کره از ماست)،

قاتیشدیرماق به معنی مخلوط کردن

و قاریشدیرماق به معنی به هم زدن با قاشق و غیره .. میباشد.

ییرقالاماق به معنی تکان دادن و جنباندن

و سیلکه له مک به معنی تکان دادن درخت و یا لباس و فرش و امثال آن میبا شد.

در فارسی برای هیچکدام از این تعبیرات لغات مستقل به خصوصی وجود ندارد.

ایمرنمک،قیمسانماق که با اختلاف جزئی به معنی آرزو کردن و هوس کردن و نیسگیل به معنی آرزوی براورده نشده و حسرت میباشد،هیچکدام معادل مستقلی ندارند.

برای دعوا کردن کلمات متعددی بکار می رود که هر کدام شکل و حالت ویژه ای را از دعوا بیان می کنند مانند:

دؤیوشمک: همدیگر را کتک زدن

ووُروشماق: همدیگر را زدن

ساواشماق: با یکدیگر دعوا و جنگ کردن و گلاویز شدن

دیدیشمک: دعوا همراه چنگ زدن همدیگر

چارپیشماق: دعوا و برخورد به یکدیگر،تصادم

دالاشماق: با هم دعوای لفظی کردن

دارتیشماق: با هم مشاجره کردن

چاخناشماق: با هم سر شاخ شدن

تؤتوشماق: دعوا با گرقتن همدیگر

بؤغوشماق: دعوا همراه یقه ی همدیگر را گرفتن و خفه کردن

تیپشمک و تیپکلشمک: دعوا همراه لگد انداختن به هم

خیرتدکلشمک یا فیرتیلاقلاشماق: دعوا همراه گلوی همدیگر را گرفتن

سؤیوشمک: همدیگر را دشنام دادن

دیرشمک: دعوا کردن،رو در روی هم ایستادن

بؤغازلاشماق: گلوی همدیگر را گرفتن،رو در روی هم قرار گرفتن،دعوا کردن

چیرپیشماق: زدوخورد

دُروشماق: مناقشه،مجادله،رو در رو شدن

سؤپورلشمک: گلاویز شدن،در هم آویختن

 

همچنین برای اینکه بگوئید فلانی از در وارد شد ، بسته به شخصیت فلانی و نحوه ی ورود و مناسب گوینده با وی کلمات زیر بکار میرود:

قاپی دان گلدی : از در آمد،بطور متعارف

قاپی دان ایچری بویوردولار: از در تشریف فرما شدن

قاپیدان گیردی :از در وارد شد،بطور خودمانی

قاپی دان گئچدی : از در گذشت

قاپی دان سؤخولدو:از در خودش را چپاند

قاپی دان تپیلدی:از در خودش را به زور تو کرد

قاپی دان دوروتولدو:از در یواشکی تو آمد

قاپی دان سؤروشدو:از در سر خود آمد تو،بمعنی مجازی

 

در تورکی به مرغابی «اؤردک» گفته میشود ولی برای انواع آنها اسامی مختلف بکار میرود.مثلا” به اردک ماده «بورچین» و به اردک نر «سونا» و همچنین «یاشیل باش» گفته میشود

در تورکی برای اسب و اغلب حیوانات اهلی در هر سنی نام مخصوص وجود دارد.مثلا”«قولون»برای اسب نوزاد،«دای» به اسب دوساله و «یولان»به اسب پنج ساله گفته میشود

 

برای صداهای حیوانات مختلف و عناصر طبیعت لغات ویژه ای بکار میروند مانند:

سو شیریلتیسی: صدای شرشر آب

یارپاق خیشیلتیسی: صدای خش خش برگ

اوت پیچیلدیسی: صدای افتادت باد در سبزه

گؤی گورولتوسو: صدای غرش آسمان

قافلان نریلتیسی: صدای غرش پلنگ

قوش جیویلتیسی: صدای جیک جیک مرغ

اینکلرین بؤیورمه سی:صدای گاوها

شلاله نین چاغلاماسی: صدای ریزش آبشار

 

همچنین در برابر کلمه «کندن» فارسی شش کلمه تورکی موجود است که هر کدام در محل و مورد خاصی بکار می رود:

قازماق: بمعنی کندن زمین و امثال آن

یولماق: بمعنی کندن مو و کندن از ریشه

سویماق: بمعنی کندن پوست و رازهزنی

اویماق: بمعنی کندن چوب و امثال آن برای منبت کاری و در آوردن چشم بکار میرود.

قوپارماق: برای کندن جزئی از چیزی

قیرتماق: برای کندن و برداشتن جزئی از چیزی و نشگون گرفتن است.

 

بطوریکه مشاهده میشود در فارسی به جای کلمات مستقل تقلید صداها بطور مکرر بکار میرود.

در تورکی لغات مشابه (اومونیم) یا لغاتی همانند با معانی مختلف بسیار است که در شعر و ادبیات برای جناس و ایهام بکار میرود مانند: آت بمعنی اسب و آت بمعنی بیانداز.

 

زبان تورکی از نظر لغات برای مفاهیم مجرد بسیار غنی است.افعال تورکی بطوری که خواهیم دید از نظر نوع،وجه و زمان بسیار متنوع میباشد.در نتیجه زبان تورکی برای بیان اندیشه بطور دقیق بسیار مناسب و رساست.

 

نا گفته نماند با آنکه لغت باعث غنای زبان است ولی غنای زبان بیشتر تابع تحرک و قابلیت لغت سازی،افاده و بیان مفاهیم جدید وغنای مفاهیم مجرد همچنین تنوع بیان قدرت بیان تفرعات و تفاوتهای جزئی (نوآنس) کلام است.

با در نظر گرفتن مراتب فوق، نوائی و بسیاری از شرقشناسان معتقدند که نثر زبان تورکی برای بیان اندیشه و مفاهیم و موضوعات مختلف علمی،فلسفی،اجتماعی و … رساتر و مناسبتر از زبانهای دیگر است.

 

مفاهیم و اندیشه هایی را که می توان در تورکی با یک جمله بیان نمود،جملات و شرح مفصلی را در آن زبان ایجاب می نماید.

در زبان یا همان لهجه فارسی واژه های بسیط سخت گرفتار کمبود است زیرا بیشتر آنها به مرور زمانها رها گشته و از یاد رفته است،*واژگان زبان فارسی برای مفاهیم علمی مجهز نیست*، و مترجمان ایرانی بیش از همه این درد جانکاه را احساس می کنند و از این، عذاب می برند.گاه میشود که انسان یک ساعت ،یک روز و حتی یک هفته تمام درباره بهمان تعبیر زبان خارجی می اندیشد،مغز و اعصاب خود را می فرساید و از هم می گسلد و سر انجام نیز راه به جائی نمی بردو خوانندگان هم همواره از مترجمان و ترجمه های فارسی ناخشنودی می نمایند.

 

افعال: افعال کار ،حرکت و حالت را بیان می کند و عنصر اصلی جمله محسوب میشوند،بطوریکه بدون فعل ،جمله نا تمام و معنی آن نا مفهوم خواهد بود.

زبانهای اورال-آلتائی عموما” و زبان و زبانهای تورکی خصوصا” از نظر افعال غنی هستند بعلاوه دارای انواع،وجوه و زمانهای متعدد و متنوع اند بطوریکه ممکن است مفاهیم و مطالبی را با یک فعل بیان نمود در حالیکه برای بیان همان مفهوم و مطلب در زبانهای دیگر نیاز به جملات مشروح و مفصل می باشد مثلا”: اوسانمیشام یعنی من از او به تنگ آمده و بیزار شده ام،خوسانلاشدیق یعنی ما با هم بطور خصوصی درد و دل کردیم،قوجاقلاشدیلار یعنی همدیگر را در آغوش گرفتند و آغلاشدیلار یعنی با همدیگر گریه کردند،گئچیندیریر یعنی اعاشه را تامین می کند و …

افعال تورکی همه با قاعده اند جز فعل ناقص فراموش شده ی ایمک به معنی بودن که بجای فعل معین بکار میرود.

 

در خاتمه این مقاله به جا خواهد بود اگر نگاهی مقایسه آمیز هر چند گذرا به چند و چون اصطلاحات و تعبیرات فعلی در زبانهای فارسی و تورکی بیاندازیم.اصطلاحات و تعبیرات فعلی که از آن در اصطلاح لغت شناسی به ترکیبات ثابت فعلی زیان نیز نام برده میشود. یکی از جالبترین و پرمایه ترین شقوق لغوی و ترکیبی زبان در ارائه معانی مجازی و تشبیهی است.

زبان فارسی که در عین حال یکی از زبانهای ترکیبی است و کلمات آن انعطاف زیادی برای تشکیل اصطلاحات و تعبیرات فعلی دارد و از وسعت و شمول زبان تورکی در ایجاد و کاربرد این نوع ترکیبات برخوردار نیست. در زبان تورکی تنها در رابطه با اعضای بدن انسانی از نوع :

باش(سر)،گؤز(چشم)،آغیز(دهان)،آیاق(پا) و امثال آن صدها اصطلاح و تعبیر وجود دارد اینک برای اینکه در این باب نموداری به دست داده باشیم به نقل تعدادی از اصطلاحات وتعبیرات فعلی رایج در زبان تورکی که از یادداشتهای آقای م.ع.فرزانهاقتباس شده در

 

رابطه با کلمه دیل (زبان) بسنده می کنیم:

1-دیل – آغیز ائله مک(دلداری دادن،با لحن ملایم خواستار پوزش شدن،رفع رنجش و کدورت کردن.)

2-دیل آچماق:زبان باز کردن(طفل)،درد خود را باز گفتن،التماس کردن و خواهش کردن

3-دیل بوغازا سالماق:وراجی کردن،پشت سر هم و بدون وقفه حرف زدن.

4-دیل اؤیرتمک:چیزهای ندانسته را یاد دادن،حرف یاد(یکی)دادن،راه و چاه نشان دادن.

5-دیل تاپماق:تفاهم پیدا کردن،جلب رضایت و اعتماد کردن،زبان مشترک یافتن

6-دیل تؤکمک:خواهش و تمنا کردن،اصرار ورزیدن

7-دیل چیخارماق:استهزا کردن،ادای یکی را در آوردن

8-دیل وئرمک:راضی شدن،قبول دادن*دیل وئرمه مک:امکان حرف زدن به دیگری را ندادن

9-دیلده توک بیتمک: از تکرار و بازگویی یک مطلب خسته شدن

10-دیلدن دوشمک:خسته شدن،از پا درآمدن

11-دیلدن سالماق: خسته و درمانده کردن،از پا انداختن

12-دیلدن دوشمه مک:ورد زبان بودن،از یاد نرفتن،فراموش نشدن

13-دیله گتیرمک:یکی را به حرف وا داشتن،کاری را که در حق کسی انجام شده را به زبان راندن

14-دیله توتماق:با حرفهای شیرین یکی را رام کردن،بچه در حال گریه را با زبان ساکت کردن

15-دیله گتیرمه مک:یارای گفتن حرفی را نداشتن،حرفی را که گفتن آن ممکن است نگفتن

16-دیلی آغزینا سیغماماق:خود ستائی کردن،حرفهای گنده گنده گفتن

17-دیلی باتماق:نطقش خاموش شدن

18-دیله گلمک: زبان و شکوه و شکایت گشودن،به ناله و فغان آمدن

19-دیلی قیسا اولماق:به خاطر داشتن قصور،جرأت حرف زدن نداشتن

20-دیلی دولاشماق:حرفها را اشتباه گفتن،در نتیجه اشتباه و یا دستپاچگی حرفها را قاطی کردن

21-دیلی دؤنمه مک:قادر به تلقظ و ادای صحیح حرف نبودن

22-دیلی توتولماق:توان و یارایی گفتن را از دست دادن،به هنگام سخن گفتن لکنت پیدا کردن

23-دیلینه وورماماق:از چشیدن چیزی امتناع کردن

24-دیلیندن دوشمه مک:مرتبا” تکرار کردن،بطور مدام بر زبان داندن

25-دیلیندن قاچیرماق:بی هوا و بی حساب از دهانش در رفتن

26-دیلینی باغلاماق:وادار سکوت کردن

27-دیلینه باغلاماق:به گردنش گذاشتن،حرف بر زبان کسی گذاردن

28-دیلینی بیلمک(باشا دوشمک):از حال و مقالش با خبر شدن،راز دلش را حالی شدن

29-دیلینی قارنینا(دینمز یئرینه)قویماق:از زیاده گویی خودداری کردن،زبان در حلق فرو بردن

30-دیلینی دیشله مک:حرف را نا تمام گذاشتن،در وسط حرف تأمل کردن

31-دیلینی کسمک:به سکوت وا داشتن،جلو حرف یکی را به زور گرفتن

32-دیلینی ساخلاماق:از گفتن چیز خاصی خودداری کردن،سکوت را ترجیح دادن

33-دیلینی ساخلاماماق:در گفتن بی پروائی نشان دادن،حرف زیادی و بی موقع زدن

34-دیللر ازبری اولماق:به دلیل خوشنامی و به زبانها افتادن،ذکر خیر داشتن

35-دیللرده گزمک(دولاشماق):همچون امثال در زبانها گشتن.

36-دیللره دوشمک:ورد زبان خاص و عام شدن،سر زبانها افتادن،شایع شدن.

 

نتیجه:

زبان تورکی یکی از با قاعده ترین زبانهاست و از نظر لغات،مخصوصا” افعال بسیار غنی است.وجود قانون هم آهنگی اصوات،کلمات تورکی را موزون و آهنگدار نموده و به آنها نظم و ترتیب خاص داده است.در تورکی علاوه بر اسامی ذات لغات زیادی برای مفاهیم مجرد وجود دارد.بعلاوه لغات مترادفی با اختلاف جزئی در معنی موجود است که میدان قلمفرسائی را وسیعتر و قلم نویسنده را تیزتر و دقیقتر میسازد.

افعال تورکی به قدری وسیع و متنوع اند که در کمتر زبانی نظیر آنها را میتوان یافت.گاهی با یک فعل تورکی اندیشه و مفهومی را میتوان بیان نمود که در زبان فارسی و زبانهای دیگر نیاز به جمله و یا جملاتی پیدا می کند.از طرفی وجود پسوندهای سازنده سبب شده که قابلیت لغت سازی برای بیان مفاهیم مختلف و تعبیرات فعلی بسیار زیاد است.

نحو و ترکیب کلام در تورکی با زبانهای هند و اروپائی متفاوت است. در تورکی عنصراصلی جمله یعنی فعل اصلی در آخر جمله قرار دارد. زبانهای هند و اروپائی عنصر اصلیجمله در ابتدا قرار می گیرد و عناصر بعدی با ادات ربط بشکل حلقه های زنجیر به یکدیگر مربوط میشوند و اگر عناصر بعدی قطع شوند سازمان جمله ناقص میشود، ولی در تورکی ترتیب عناصر جمله کاملا” بر عکس است یعنی ابتدا باید عناصر ثانوی و فرعی تنظیم و گفته شود و قسمت اصلی در آخر قرار گیرد و از همینجاست که هر نویسنده و یا گوینده تورک زبان نمایان میشود

عضو وبلاگ دوزلو اوغلان شوید و شما هم مطالبتان را منتشر کنید

با عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان شما نیز مطالب و اخبار مربوط به آذربایجان را در این وبلاگ منتشر کنید مطالبی همچون شعرهای ترکی ، مقالات ترکی مربوط به تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، اخبار مربوط به ورزش آذربایجان ، اس ام اس و مطالب جالب ترکی و ... را می توانید در وبلاگ دوزلو اوغلان منتشر کنید .

برای عضویت در وبلاگ دوزلو اوغلان کلیک کنید


فروشگاه اینترنتی آل ور

فروشگاه اینترنتی آتیل باتیل

فروشگاه اینترنتی ساوالان
نويسنده: وحید شکرزاده | تاريخ: چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:زبان ترکی , ویژگی های زبان ترکی , زبان ترکی آذربایجانی , زبان آذربایجانی , زبان تورکی , ویژگی های زبان ترکی , آذربایجان مقاله لری , آذربایجان , آزربایجان , زبان ترکی آذری, | موضوع: <-CategoryName-> |

دوزلو اوغلان